بخش نهم:اثارهدایت ازنگاه دیگران

عالمانه ترین تحلیل ازاثارهدایت،متعلق به روانشاد دکتر علی شریعتی است.این استادبزرگواردرد

هدایت راناشی ازرفاه ودردبی دردی میداندو بی اعتقادی و اوارگی اورامحصول همین وابستگی طبقاتی

به بورژوازی واشراف معرفی می کند:«اصولآهرطبقه ای دردهای خاص خودرادارد.مثلآطبقه بورژوازی _ ایران که ازاشراف قدیمی ایران هستندرانگاه کنیم.صادق هدایت یکی ازانهاست،که ازاشراف قدیمی وملاکین وخوانین بودندکه بعدتبدیل به«بورژوا»شدند. اشرافیت که تبدیل به بورژوازی می شودیک عکس العمل روانی خاص پیدامی کند.ازنظریک جامعه شناس وروانشناس اجتماعی تمام تلخ اندیشیها وحساسیتهادرروح صادق هدایت زاییده روانشناسی طبقاتی وی می باشد.این رنجها وغمها،رنج بی دردی ومرفهی است.امروزیک اموزگاریادانش اموزویاهرکس که وضع مرفهی دارد،دچاردردهای صادق هدایتی می شود...وطبقه اشراف ایران درگذشته دارای دردها ونیازهای موهوم روحی ومعنوی خاص خودبوده است.درگذشته این اشرافیت برای تشفی ان دردها ونیازهای موهوم به دنبال تصوف می رفت

...اما نسل دوم همین اشرافیت گذشته(بورژوازی امروز)دیگر نمی تواند به تصوف به عنوان یک داروتکیه کند،لذا اواره وبی پناه وبی اعتقادشده است.صادق هدایت خودنمونه خوبی است،چرا که هرروزمذهب

عوض می کند،او اول مذهب کافکا را می گیرد،بعدگیاهخواری...»(1)

دکترشریعتی سپس به دلایل یأس ودلهره های فلسفی هدایت اشاره می کندو می افزاید:«...دلهره های فلسفی هدایت هم ناشی ازرفاه است.رفاه یک پوچی است...زندگی اش هدف ومعنی ندارد.کسی که رفاه دارد،برخوردارازواقعیتی است که خوددرانجام ان واقعیت هیچ سهمی ندارد.دیگری کار می کندواومی خورد،که این یک رابطه منطقی نیست.بنابراین رفاهی که داردپوچ است...»(2)

علی اسفندیاری(نیمایوشیج) نیز درباره هدایت نظری خاص ارائه می دهدومی گوید:«اثارهدایت خامی های زیادی دارد...خودش به من می گفت که اشنا راباعجله نوشته است.اماعده ای دوراوراگرفتندو

هنوز هم بعداز مرگ او هدایت راانحصاری خودشان کرده اندودوست ورفیق خودشان می نمایانندوباانواع وسایل هر قدرکه ان رابزرگترکنند،خودشان رابزرگتر کرده اند...این است که بعدازمرگ هدایت عده ای از

اونردبام ساخته اند...»(3)نیما به نقصهای روحی وشخصیتی هدایت هم اشاراتی داردومی گوید:

«هدایت ناجوانمردیهایی داشت که باید انرا حمل بربی خیالی اوکرد.رفتاراو با«شین پرتو»که درهندازاو

پذیرایی کردورفتاراوباخودمن درکنگره که حمایت نکرد وفقط نشسته بودکه ازگلوبادش کنند،تاخودش بزرگ شود...»(4)

زنده یادجلال ال احمد بااینکه هدایت راردنمی کندواورادرشمارنویسندگان مطرح روزگارمی شناسد،

درباره او چنین می گوید:«هدایت گرچه بابوف کور،هوای حکومت پیش ازشهریور20 راابدی کرده است،

اماانگارازفرهنگ اسلامی بریده است وحتی باان کین می توزد...علویه خانم ومحلل وانیران به جای خود،درهیچ جاازکاروسیع اواثری ازدوره اسلامی نمی بینیم.کوشش اودرراهی است که به زرتشتی

بازی پیش ازشهریور 20 مددمی دهد...»(5)

ازلحاظ اجتماعی روحیه هدایت وافکارش به طور عمده محصول ایران رضاشاهی است.استبدادفرعونی

شاه ورسم چاپلوسی ورواج صندلی پرستی وپول پرستی و«رجاله بازی»ذلیلانه وتهی ازصمیمیت جامعه عقب افتاده فئودالی بااداب ورسوم خرافی،هدایت راکه مفتون تمدن سرمایه داری فرانسه بود،راضی می کردولی انچه درایران می دید،همه راکناره اسلام واعراب می انگاشت.هدایت یک ضدعرب وضداسلام کامل است.درترجمه کتاب دیوار،داستان شغال وعرب راازکافکا نقل ودر ان شدیدآ

به اعراب توهین می کند.(6)ملی گرایی گذشته پرست اونتیجه تلقینات امثال فتحعلی اخوندزاده و

میرزااقاخان کرمانی است که پس ازاستقرارمشروطه دربین قشرهای بالا ومتوسط رایج شده بود.

گروهی هدایت رابابوف کور می شناسندواین کتاب رابهترین اثراومیدانندوعده ای ان رافاقدارزش تلقی می نمایند.قصه نویس نامدارمعاصرمحمدعلی جمالزاده دراین موردمی گوید:«مثلآصادق هدایت خواسته ازسبک سوررئالیسم استفاده بکند.به اعتقادمن بدترین کتابش همین کتاب بوف کوراست...»جمالزاده همچنین کتابی داردتحت عنوان«دارالمجانین»که درموردزندگی صادق هدایت است.این اثردرواقع نخستین  کتاب ادبی(تقریبآداستان واره)است که درباره زندگی صادق هدایت نگارش یافته وجلال ال احمددرنامه اش به جمالزاده ازاین کتاب نام برده وخطاب به جمالزاده می نویسد که در دارالمجانین به

هدایت دهن کجی کرده ای.

استاداحمدفردید هدایت را بی ارتباط بامردم و«صوفی فرنگی»می نامد:«...من یکبار درجایی لفظ

صوفی فرنگی رادرباره صادق هدایت اطلاق کرده ام.صوفی فرنگی همان کسانی هستندکه درجهان امروزازعرفان وتصوف غرب وادبیات پوچ وتاترپوچ وازاینجورحرفها،سخن می گویند.بازگشت همه این صوفی فرنگی به این امراست وان اخرین مرحله نهائی فراراز«حق»به سوی «انانیت»اعم ازانانیت

جمعی یا فردی...»(7)

و نجف دریابندی درباره بوف کورچنین اظهارنظرمی کند:«ازبوف کورخوشم نمی اید،برای اینکه زیادی منحط است.منحط به معنی،«دکادان»یعنی دراستانه فساد...»(8)

احسان طبری هم هدایت رابدینگونه معرفی می کند:«...نیست انگاری(نیهلیسم)ولذت گرایی

(هدویسم)وبدبینی(پی میسم)ولامذهبی(اته ئیسم)وملی گرایی گذشته پرست دراثارهدایت به چشم می خورد...هدایت زندگی رابازی پوچ ومسخره طبیعت می داندکه مرگ بران مرجح است ومردم را به

قول خودش دراین«تله خربگیری»مشغول دلغکی ورذالت وپستی می بیندوازانها متنفراست وازخودنیز

بیزاراست.لذا راه مرگ رامی پیماید،اوستایشگرمرگ است...»(9)

صادق هدایت درروز 12 اذر 1329 تهران رابه مقصدژنو ترک می گویدو میهمان محمدعلی جمالزاده می شودوپس ازان راهی پاریس می گردد.این اخرین سفراوست ومدت 4 ماه درپاریس ودرکناردوستان واشنایان می گذراند.اودرروز 19 فروردین 1330 یک زوج ایرانی راکه باانهادوستی داشت،به خانه اش دعوت می کند.اما این میهمانان به هنگام مراجعه به خانه هدایت بادرهای بسته مواجه می شوند و

سرانجام پلیس راخبرمی کنند.پلیس پس از گشودن درخانه،باجسدهدایت مواجه می شودو درمی یابند

که او پتویی برزمین پهن کرده وباگشودن شیرگازاشپزخانه خودکشی کرده است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 اشخاص دراثاردکترشریعتی،چاپ اول،انتشارات فردوسی.

2 همان.

3 هدایت ازنظرنیما یوشیج ، مجله سوره، مهر 1370 ، ص 25.

4 همان

5 ال احمد ، جلال ، خدمت وخیانت روشنفکران ، ص 393.

6 کتاب دیوار ، ص 52.

7 فردید ،احمد، روزنامه رستاخیز ، 11/8/1355 ،ص 19.

8 دریابندری ،نجف،ماهنامه ادینه، شماره 37،مورخ مهر 1368،ص 20.

9 طبری، احسان، اورندگان اندیشه خطا، انتشارات کیهان، ص 85- 84 .