صادق هدایت

زندگینامه(بیوگرافی) واثار

صادق هدایت

زندگینامه(بیوگرافی) واثار

صادق هدایت

اشنایی با زندگی صادق هدایت نویسنده معاصر.

بخش اول:پیشتاز«پوچگرایی»و«سرگردانی»

صادق هدایت کوچکترین فرزندهدایت قلی هدایت«اعتضادالملک»بود.اودربهمن ماه1281دریک خانواده اشرافی ومرتبط بادربارقاجاربه دنیاامد.نسبت اوبه رضاقلی خان هدایت نویسنده روزگار ناصرالدین شاه و مؤلف«مجمع الفصحا»می رسید.

«صادق پس ازدوبرادروخواهربه دنیاامده بودوبه همین سبب«عزیزکرده»خانواده بود.وی مانندسایربرادران وخواهرانش دراغوش عمه ها و دایه هابزرگ شد.هفت،هشت ساله بود که به اتفاق دوست وهمبازی اش خسروهدایت(که پسردایی اوبود)ومنوچهرهدایت(که پسرعمویش بود)به مدرسه رفت.این سه نفرتا کلاس سوم دبیرستان با هم بودند.»(1)

«صادق»کودکی بسیارتنبل ونسبت به اموردرسی خودبی توجه بودوهرروزبردامنه این بی توجهی می افزود،تاجایی که درکلاس سوم دبیرستان سه سال پشت سرهم مردودشد.تمهیدات واعمال نفوذ خانواده وهمچنین تغییرمحل تحصیل اوازدبیرستان علمیه به دارالفنون وسن لویی تأثیری دراین امرنکرد،واوهمچنان بی توجه به درس ومشق وامورتحصیلی خود،روزها وشبها راسپری می کرد.

صادق هدایت درسال 1304 شمسی تحصیلات متوسطه را به پایان برد.تأخیرپنج ساله اووعقب افتادگی اش ازهمسالان،دلیل محکمی براین نکته است که او(برخلاف ادعای مدعیان)دانش اموزفوق العاده ای نبود،ودرکاردرس ومشق،پشتکاروکوشایی نداشت.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1_هدایت،محمود،مجله سپیدوسیاه،سال پانزدهم،شماره14.

بخش دوم:بورس تحصیلی بی حاصل

«صادق»جوان،پس ازاخذدیپلم متوسطه بایدواردبازار کار می شد،امارفتن به دنبال کسب وکارمعمولی،دورازشؤنات خاندان اشرافی«هدایت»بود.بایدتمهیداتی اندیشیده می شدتااوباوضعیتی متفاوت بادیگران،به کاردعوت می شد.ازاین روتلاش خانواده برای تهیه مقدمات این امراغازگردید.پدرواعضای پرنفوذخاندان هدایت به تکاپوافتادندوبه رایزنی وارایه نظرپرداختند،وپس از اعمال نفوذفراوان وبه اصطلاح رایج امروز،«پارتی بازی»،صادق هدایت رادرکنکوراعزام دانشجوبه خارج از کشورشرکت دادندوسرانجام همان عواملی که نام اورادراین امتحان ثبت کردند،موجبات موفقیت اورافراهم اوردند،ونام اورادرشمارقبول شدگان این ازمون قراردادند.به این ترتیب صادق هدایت به عنوان دانشجوی بورسیه،درمیان نخستین گروه دانشجویان اعزامی به خارج از کشور،راهی اروپاشدودرمدرسه عالی مهندسی راه وساختمان درکشوربلژیک ثبت نام کرد.امااوکه ازنظرتحصیلی پایه ای قوی نداشت،ودوران دبیرستان ومرحله امتحانات اعزام دانشجورابه مدداعمال نفوذ خانواده سپری کرده بود،ازدروس دانشگاهی سردرنمی اوردو کاری جزولگردی وتلف کردن سهمیه ارزی وپولی که از محل مالیات مردم زحمتکش ایران برای اوارسال می شد،نداشت.وضعیت تحصیلی اودربلژیک انچنان اسفباربودکه مسؤلان اموراموزش عالی بلژیک تاب نیاوردندوسرانجام اورا ازاین مدرسه عالی اخراج کردند.بااخراج صادق ازدانشکده،باردیگرماشین قدرت واعمال نفوذ خاندان هدایت به کارافتاد.تمام نیروهای خانواده بسیج گردیدوامدورفت های هدفدارشروع شد.پدروعموهاودیگرافرادفامیل هریک توصیه نامه به دست،ازخانه این «وکیل»به دفترکاران«وزیر»می رفتند تاسرانجام وپس اززدوبندهای فراوان،وضعیت نابسامان تحصیلی فرزنددردانه خاندان هدایت رااصلاح کردندوبامدد دوستان واشنایانی که درسطوح بالای حکومت بودند،باردیگرنام اورادر فهرست دیگری ازدانشجویان اعزامی به خارج ازکشورقراردادندو وی رابه همراه گروه دیگری ازدانشجویان ایرانی که برای اموختن معماری عازم فرانسه بودندازبلژیک به پاریس فزستادند.

براساس ضوابط وزارت معارف ان روزگاروبه موجب برنامه تحصیلی دانشگاههای فرانسه،هردانشجوبایدحداکثرچهارسال دران کشوراقامت می کردوتحصیلات خودرادرطی این مدت به پایان می رساند.اماصادق هدایت این ضوابط را هم رعایت نمی کندودوره اقامتش درفرانسه بیشتر ازاینهاطول می کشد.اودراین ایام هم مطلقآ دراندیشه درس ومدرسه وکتاب وتحصیلات نیست،وبه قول ونسان مونتی این سالهارابه سیروگشت میگذراند.(1)

«اواصولآازدرس ریاضی خوشش نمی امد،حتی تنفرهم داشت.ولی ماها معتقدبودیم اوبایدهرطوری هست ادامه اش بدهدوحالا که به اروپاامده،بایدحتمآ«کاره ای» بشودوتیتری بگیردوبه تهران مراجعه کند.امااوازروزاول هیچ گونه رغبتی به تحصیل نداشت وهمه اینهارابهانه کرده بود که به فرانسه برود...اومدام باتهران مکاتبه می کرد که فکرش برای یادگرفتن دروس اماده نیست.اماتهران به اوتکلیف می کرد که سعی کند،خیلی بیشترسعی کند...من هم اورانصیحت می کردم که هرطوری هست درسش راتمام کند.»(2)

اما گوش صادق به این حرفها بدهکارنبودوبی توجه به اطرافیان وبرنامه هایی که درپیش رو داشت،همچنان راه خودرامی رفت.پاریس برای اوجذابیت خاصی داشت.اودراین شهردل به دخترکی پاریسی بسته بودوبه جای تلاش درراه تحصیل،تمام اوقات خودرابااین دخترک سپری می کردویابادوستان همفکرخوددنبال ابتذال ورفتارهای غیراخلاقی می رفت.صادق هدایت دراین ایام از اقامت خوددرفرانسه،جذب افکارواوهام نیهلیستی(پوچ گرایانه)که دران ایام برخی محافل وگروههای جوان فرانسه رافراگرفته بود،شده بودوبه تقلیدکورکورانه ازانان می پرداخت.واقعیت این است که روحیه ملال ودلزدگی از همان ابتدادرذهن وروح اوجاری بود.وی دراردیبهشت ماه 1307 باانداختن خودبه رودخانه«مارن»خودکشی کرد.اما ازبدحادثه برروی قایقی فروافتادکه دختروپسری دران سرگرم مغازله بودند،وبدین ترتیب نجات یافت.صادق در نامه ای به تاریخ 12 اردیبهشت 1307 به برادرش عیسی هدایت اشاره ای به این موضوع می کند ومی نویسد:«بعدازان کمدی دراماتیک که در«فونتن بلو»گذشت،درسفارت غوغایی برپاشدونصرالله انتظام(دبیردوم سفارت ایران درپاریس)بدبخت دچارزحمت شدوبنده هم کاملا مفتضح...»(3)

براساس مدارک موجود،پلیس فرانسه گزارشی ازوضعیت فکری وگرایشهای اودراختیارسفارت ایران گذاشته است وسفیردولت ایران درفرانسه یک روانپزشک فرانسوی رامأمورمعاینه صادق هدایت کرده است که عیس هدایت،برادربزرگترصادق نیزان راتأییدمی کندوبه هنگام بازگویی خاطرات این ایام می گوید:«یک روز سفیرایران درفرانسه که دران موقع مرحوم حسین علاءبود،مرااحضارکرد.کسانی که دران روزدرسفارت بودندودراین ملاقات حضورداشتد،عبارت بودنداز:نصرالله انتظام،دکترادیب ودکتراشتیانی.سفیراز من پرسید:برادرشماکجاست؟.به اقای علاء گفتم:لابدمدرسه یاخانه اش.اما اقای علاءگفتند:من باید هرچه زودترصادق راببینم وباید اورا به یک متخصص اعصاب وروان معرفی کنم،تا به دقت اوراموردمعاینه قراردهد.بالاخره خودشان صادق رابه پروفسوری معرفی کردند وپروفسوربرای انجام معاینه واظهارنظرمدت هشت روزوقت خواست...»(4)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1_مونتی،ونسان،صادق هدایت ونونشته های او.

2_ جمشیدی،اسماعیل،خودکشی صادق هدایت،ص 51.

3_ مجموعه نامه های هدایت.

4_ جمشیدی اسماعیل،خودکشی صادق هدایت،ص 55.

 

بخش سوم:باز گشت به ایران

صادق هدایت درسال 1309 شمسی ودراوج دیکتاتوری رضا شاه به ایران باز می گرددومی کوشدتاازامتیازات دانشجویان اعزامی به خارج از کشوربرخوردارشود.ازانجاکه صادق هدایت ابتدابه عنوان دانشجوی بورسیه وزارت طرق وشوارع(راه)به بلژیک اعزام شده بود،گزارشی از وضعیت تحصیلی خوددرخارج ازکشوررابه این وزارتخانه می دهد.اودراین گزارش می نویسد:

«تهران 16 شهریور1309

مقام منبع وزارت جلیله طرق وشوارع دام شوکته

محترمآبه عرض می رساند،این بنده صادق هدایت چهار سال پیش ازطرف وزارت جلیله فوایدعامه سابق برای راه سازی به اروپارهسپارشدم ومدت هشت ماه درمدرسه«گان»مشغول تحصیل بودم.لکن چون اب وهوای این شهربه مزاج بنده سازگارنبودومجبوربودم...ازاین روبااجازه وزارت جلیله به فرانسه منتقل شدم وچون برای تحصیل معماری وراهسازی به فرنگ رفته بودم،برای امتثال اوامروزارت جلیله به مدرسه TRAVUXPUPIB داخل ودررشته ساختمان به تحصیل اشتغال داشتم تا این که دوره مدرسه راطی کردم،ولی ازانجایی که تصدیق این مدرسه دولتی نبودواهمیت مدارس رسمی رانداشت،خیال ورودبه مدرسه معماری راداشتم که درنتیجه مخالفت هایی که ذکرش موجب تطویل کلام وتصدیع خاطرمبارک است این کارعقیم ماند،وبالاخره منجربه این شد که ازمحصلین وزارت جلیله فوایدعامه خارج وجزومحصلین وزارت جلیله معارف شوم وچون پیوسته مخالفت باورود اینجانب به مدرسه معماری دولتی ادامه داشت،ناگزیربه بازگشت به تهران شدم.زیاده امر،امرمبارک است.

                                                                               صادق هدایت(امضا)(1)

این نامه مؤید این نکته است که صادق هدایت هیچگاه درس خودرادردانشکده های پاریس دنبال نکرده است.اوپس ازچهارسال حیف ومیل بودجه دولتی وارزارسالی ازاین کشور،بی نتیجه وبی حاصل ودست ازپادرازتربه ایران بازمی گردد.ادعای اینکه هدایت تحصیلات عالیه را در فرانسه گذرانده بود،ادعایی واهی است.حتی ادعای گذراندن دوره تحصیلی مدرسه TRAVUX نیزدورازواقعیت به نظرمی رسد.زیرااگراوچنین دوره ای راگذرانده بود،حتمآگواهینامه ان رابه وزارتخانه مربوطه ارائه می کردوخاندان بانفوذهدایت ازاین گواهینامه حداکثربهره برداری رامی کندواورابه مقامات بالا می رساندند.کما اینکه برادران اوبه مقامات بالارسیدند.

سرانجام که صادق هدایت که نتوانسته بودازسفرفرنگ خودمدرک وعنوان وبه قول برادرش«تیتر»خاصی به ارغوان بیاورد،درتلاش برای بدست اوردن مقامات بالا،ناکام ونامرادمی شودوپس ازسعی بسیار مجبورمی شودتا به عنوان کارمندساده دربانک ملی ایران به کاراشتغال ورزد.اودر تاریخ10 ابان 1309 شمسی با حقوق ماهانه بیست تومان به عنوان کارمنداداره محاسبات وپس ازان بعنوان متصدی ارسال مراسلات به استخدام بانک ملی ایران درمی اید.خودش درنامه ای به یکی ازدوستانش درباره وضعیت کارووظایفش دربانک ملی ایران،می نویسد:

«الان که این کاغذرامی نویسم50 تاچشم به من نگاه می کند.چون این کاربرخلاف قانون است.بایدهمه خودرامشغول بکنند،اگرچه کاری هم نداشته باشند.لابدبرایت نوشته ام که مدت دوماه ونیم است که واردبانک ملی ایران شده ام تاکه شایددری به تخته بخوردوپولی به جیب بزنم.ولی هنوزدشت نکرده ام.اینجا یا مثل سگ یا مثل تو،هرروزازگرده مان بارمی کشند...به طوری که ادم راازهرچه کاراست بیزارمی کنند.صبح از ساعت8 تا شش بعدازظهروانوقت هفته ای سه شب هم المانی ها درس می دهندویکی ترجمه می کند که ان هم شبیه من است.وکارمان ده بریک وبیست بر دوهمین قدربدان که وقتی ازاین محل خارج می شوم،سرم گیج ومنگ است...»(2)

هدایت درهمین ایام باافرادی چون مسعودفرزادومجتبی مینوی وبزرگ علوی اشنا می شود.انهاهرشب درکافه ای واقع درخیابان لاله زارنوبه نام«رزنوار»بایکدیگرملاقات می کنند.این افراد برروی گروه خودنام«ربعه»رامی گذارند.مسعودفرزاددراین مورد می گوید:«دران زمان من ومجتبی مینوی خیلی باهم دوست بودیم وگاهی هم به خانه سعید نفیسی که شوهرخواهرم بود،می رفتیم.دریکی ازاین امدورفت هاویادرکافه بودکه خیلی عادی وبی مقدمه باهدایت اشنا شدم.مینوی بابزرگ علوی اشنایی مختصری داشت وهدایت نیزبابزرگ علوی اشنا بود...ماچهارتاجوان بودیم بااندک اختلاف سن،هرچهارتافرنگ دیده وتحصیل کرده وبه قول ان روزی ها زباندان بودیم وتاحدی بیگانه باجاومکان خودمان وراغب به اندیشه هاوافکارنو...وهرچهارتن درزمینه ادبیات دست وپایی میزدیم.هدایت فرانسه می دانست،من انگلیسی می دانستم،علوی المانی ومینوی عربی.با این کیفیت هریک ازافراداین گروه می توانست با اکثررویدادهای ادبی جهان اشناشود.»(3)

هدایت درهمین زمان،یعنی 1309 شمسی و1930 میلادی نخستین اثر ضداسلامی خود بانام«البعثت الاسلامیه فی البلاد الافرنجیه»راانتشارداد.

این نوشته ازداستانهای به اصطلاح طنز امیز صادق هدایت است که به صورت سه گزارش روزنامه ای نوشته شده وانگونه که ازنامش بر می اید،اسلام ومسلمانان را به سخره گرفته است.(4)

صادق هدایت شخصی وابسته به طبقه اشرافی بود،طبقه ای که درتحولات جدیدایران،روبه اضمحلال ونابودی می رفت وجای خودرا به یک طبقه سرمایه دارجدیدونوکیسه می داد.اگرهدایت 10 یا 15 سال پیش به سن کاررسیده بودوداوطلب کاردردستگاه دولت می شد،بی شک به اعتبارنفوذخاندان هدایت،به مقام وموقعیت مهمی دست می یافت ومثل پدرش هدایت قلی خان اعتضادالملک که سالها حاکم شهرهای مختلف ایران،ومشیرو مشاور وزراء ونخست وزیران ومدیرکل ادارات وسازمانهای بزرگ بود،اوهم شغل ابرومند وپولسازی درحاشیه دربارپیدا می کرد.امادیگروضع کاملآدگرگون شده بودخاندان قاجاربه حضیض ذلت سقوط کرده بودودرباریان وافرادوابسته به این سلسله نیزدربه درودرمانده شده وراههای هرگونه اعمال نفوذویا به قول خودشان«مداخل»بررویشان بسته شده بود.

این وضعیت به هیچ وجه باب میل صادق هدایت نبود.اوازاینکه ناچاربودبرای ماهی بیست تومان حقوق،روزی چندین ساعت بیگاری کند،به سختی ناراحت وافسرده بود.ازسوی دیگر،وضع مالی خانواده اش نیزچندان مرتب وبسامان نبودودامد ماهانه خوداوهم ازبانک ملی،یعنی ماهی بیست تومان به حدی نبود که بتواندازدوستان واشنایان خودبه شیوه سنتی خانواده وبه روال اشرافی پذیرایی کند.اوبه ناچاردرخانه پدری ودر یک اتاق محقرزندگی می کردوازدوستان واشنایان درقهوه خانه پذیرایی می نمود.

عده ای کوشیده اند تاقهوه خانه رفتن صادق هدایت رادلیل شوریدن اوبراشرافیت ونزدیکی اش به طبقات فرودست جامعه معرفی نمایند،درحالیکه هرگزچنین نبود.صادق ازسردرماندگی وناچاری به قهوه خانه می رفت.طبع نازپرورده وغرب زده اش بیشتربه کافه های اطراف خیابان اسلامبول ولاله زار که به سبک اروپا،برنامه موسیقی هم داشت متمایل بود.صادق به دلیل همین کمبودحقوق سرانجام ازبانک ملی استعفامی کندوبه سودای کسب درامدبیشتربه اداره کل تجارت می رودوبه استخدام ان تشکیلات درمی اید.اماپس ازچندماه کاردراین اداره معلوم می شودکه اداره تجارت بودجه واعتبارلازم برای پرداخت حقوق ماهیانه وی رادراختیارندارد.به همین سبب باز بیکاری به سراغ او می اید.

دراین زمان یکی از اشنایانش به نام محمد مقدم که بعنوان مترجم زبان انگلیسی دراستخدام«اژانس پارس»بود،اورابه عنوان مترجم زبان فرانسه به این سازمان می بردوصادق هدایت مدتی را به عنوان مترجم درخبرگزاری پارس می گذراند.(5)اوازطریق کاردرخبرگزاری پارس اندک مبلغی پس انداز می کندوزمانی که درمی یابدچندصدتومانی درحساب پس اندازخوددارد،باردیگررگ اشرافی اوبه جنبش درمیایدوبه همراه همفکرودوستش محمد مقدم به سمت اراک می روندتا به زعم خود«تارک دنیا»شوند وتا اخر عمرمانند فقیرترین روستاییان،باحداقل امکانات زندگی کنند.! انهادراراک درخانه یکی ازبستگان محمدمقدم(که بیش از100 اتاق داشت)ساکن می شوند،امابزودی وبه دلیل مسائل ایدئولوژیکی بین این دو اختلاف می افتدواز هم جدا می شوند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 درخواست موجود درپرونده استخدامی صادق هدایت که عینآ اورده شده است.

2 به نقل از نامه مورخ 13 ژانویه 1930 صادق هدایت.

3 هفته نامه،سپیدوسیاه،اسفند1346

4 عبداللهی،مهناز،سالشمارزندگی صادق هدایت،ذیل وقایع 1309 شمسی.

5 هیلمن،مایکل،سالشمارزندگی صادق هدایت،به نقل از مجله ایران نامه،شماره 3،تابستان 1371،چاپ امریکا.

بخش چهارم:سفر به هندوستان

«صادق هدایت»دراین زمان تصمیم می کیرد تا به هندوستان برود.این سفربه همت یکی از دوستان خانوادگی اش ،به نام«شین پرتو»انجام گرفت.شین پرتو درباره چگونگی انجام این سفرمی گوید:«وقتی خواستم به محل مأموریت خود(سفارت ایران درهند)بروم ازمن کمک خواستندتالااقل برای مدتی ازشرش خلاص شوند.من باصادق دوست بودم وبا خانواده اش هم روابطی داشتم.به اوپیشنهادکردم بامن به هندبیاید.باخوشحالی پذیرفت.با هم به بمبئی رفتیم.به او جا ومکان دادم.ماشین تحریرقراضه ای به اودادم تاسرش گرم شودو«بوف کور»،ان اثرمنحط رابتواند پلی کپی کند.من بودم که دست صادق،این پسرلوس وننرراگرفتم تاهندراببیند وکارجفنگ بنویسد.حالا شما...درباره اش مقاله وکتاب می نویسید،که چه بشود؟ادبیات که این مزخرفات نیست.»(1)

به هرصورت صادق هدایت درروزسوم دسامبرواردشهربمبئی می شود.مدتی بودکه رژیم پهلوی برای تضعیف مبانی اسلامی درایران،حرکتی اغازکرده بودومی کوشیدتاگذشته دوروباستانی ایران رادرمقابل دوره اسلامی این سرزمین قراردهدوباتبلیغات پیرامون مجدوعظمت ایران باستان،اسلام واعراب رامایه عقب ماندگی وبدبختی ایران وایرانی معرفی کند.بزرگان خاندان هدایت که همگی درشمارمردان سیاست وازکارگزاران طرازاول رژیم بودند،به«صادق»پیشنهادمی کنندتابرای جبران عقب ماندگی درتحصیلات دانشگاهی وبرای اینکه بتواند برای خود،جا ومکان ویژه ای درتشکیلات دولتی دست وپاکند به این موج وجریان تبلیغی بپیوندد،وفرصت سفر به هندوستان را مغتنم شمرده،وبا بهره گیری از حضورزرتشتیان دراین سرزمین،زبانهای باستانی ایران،نظیرزبانهای پهلوی واوستایی رابیاموزدتادربازگشت به ایران به عنوان کارشناس دراین عرصه به خدمت گرفته شودو راه برای ترقیات بعدی او هموارگردد.این پیشنهاد،صادق هدایت رادراندیشه فروبردواوراوادارکردتابه صورت جدی دراین زمینه مشغول کارشود.با همین هدف بودکه اوروابط خودرابازرتشتی های ایرانی تبارهندگسترش داد،وسرانجام تصمیم گرفت تانزد«بهرام گورانکلساریا»به اموختن زبان پهلوی بپردازد.یکی ازپیشنهادکنندگان«محمودعنایت»برادر«صادق»بود.وی دردفاع ازنظریات خودمی گفت:من اصرارداشتم هدایت حتمآدریک رشته ای تیتر بگیردومتخصص شود.(2)

پس ازگذشت مدت زمانی کوتاه باکمک استادان هندی ودوستان زرتشتی،کارنامه اردشیربابکان رااززبان پهلوی ترجمه کردوانتشارداد(3)وبرای اینکه خودرابه رژیم بشناساند،چندین جلدازاین کتاب رابه تهران وبرای مقامات مهم وزارت معارف ووزارت خارجه ودیگرارگانهای مسئول فرستادودوستان وروزنامه نگارش رابرای تبلیغات بیشتردراین موردبسیج کرد.سفرهندوستان برای هدایت،درواقع فرصت مغتنمی بود،زیرا«شین پرتو»تمام امکانات انتشاراتی سفارت ایران رادراختیاراوگذاشته بود.بابهره گیری ازاین فرصت بودکه هدایت داستانهای«علویه خانم»و«بوف کور»راکه پیشترنوشته بود،به صورت پلی کپی انتشاردادوزیران نوشت:«طبع وفروش درایران ممنوع».(4)البته وی این عبارت را به قصدایجادکنجکاوی وتحریک وتحریص هموطنانش برپشت جلد«بوف کور»چاپ کرده بود.زیراخودش به هیچ وجه به این عبارت وتوصیه وفادارنماندوبرای هریک ازدوستانش،چندین جلدازاین اثررامجانی ارسال داشت وتعدادی راهم دراختیاررمضانی صاحب انتشارات ابن سیناقراردادتا بین علاقه مندان توزیع کند.محمودعنایت،برادربزرگ صادق می گوید:«حدود20تا15 نسخه پلی کپی شده بوف کورتوسط پست به دست من رسید...»(5)

عده ای این سفرهدایت به هندوستان رامرتبط باعلاقه وفعالیتهای سینمایی اومی دانندواعتقاددارندکه اوبه مقوله سینما هم بی توجه نبوده است،جباروزیری درنامه ای به عبدالحسین سپنتا(سازنده اولین فیلم سینمایی ایران)می نویسد:«دوروزقبل درشهربانی کل بودم،فریدون هدایت رادیدم.جوانی باریک اندام بااوبودبه نام صادق هدایت وبرای گرفتن گذرنامه مراجعه کرده بود.اومی گفت:ازهندوستان یکی ازکمپانیهای فیلمبرداری فارسی اورابرای نوشتن دیالوگ های فارسی استخدام کرده ودرصددحرکت است.اوازذکرنام کمپانی خودداری کرد...»(6)غیرازاین مورد،درچندجای دیگرهم به این مسئله که هدایت به قصدکارسینمایی به هندوستان رفته اشاراتی شده است.امامعلوم نیست که خودهدایت چنین قصدی داشته یادوستانش این برنامه رابرای اوتدارک دیده ومی خواستنداورابه عرصه سینما بکشانند.به هرحال این موضوع درشمارشایعات باقی می ماند،زیراهیچ اثری ازهدایت درزمینه سینما وجودندارد.باری پس ازچندماه اقامت درهندوستان،«غم غربت»و«یادیارودیار»به سراغ صادق امد!واوبی توجه به برنامه هاواهدافی که برای این سفر معین کرده بود،وبی اعتنا به امیدهایی که خانواده ودوستان اوبه این سفربسته بودند،همه چیزرارها کردودرشهریورماه 1316 شمسی به ایران بازگشت.هدایت پس ازبازگشت به ایران ،مدت دوماه رابه دیدوبازدیدگذراندودرتاریخ22 ابان ماه همین سال باردیگربه استخدام بانک ملی ایران درامدوبه عنوان کارمند«دایره ارز»مشغول به کارشد.مسئولیت این زمان اودربانک ملی«صدوراتیکت»و«تنظیم فهرست روزانه خریدوفروش ارز»بود.(7)این دوره ازهمکاری هدایت بابانک ملی هم مانند دفعه پیش چندان به درازا نکشیدواوحدودیک سال بعد،زمانی که اداره موسیقی کشوردروزارت فرهنگ تأسیس شد،به استخدام اداره موسیقی درامد.افرادی چون عبدالحسین نوشین وحسین خیرخواه ومحمدضیاء هشترودی نیزدراین اداره کارمی کردندوریاست ان به عهده سرگرد غلامحسین مین باشیان بود.درایام همکاری بااداره موسیقی بودکه هدایت باروزنامه نگاری اشناشد.زیرااین اداره مجله ای ماهانه به نام ماهنامه موسیقی انتشارمی دادوهدایت درانتشار ان دخالت داشت.«نخستین نوشته صادق هدایت دراین مجله تاریخ شهریور 1318 واخرین اثراوتاریخ مهرماه 1320رادارد.»(8)دیگرفعالیت هدایت درسال 1318 انتشار(چاپ دوم)کارنامه اردشیربابکان وچاپ اول «گجسته ابالیش» ازمتن پهلوی بود.این دواثرباسرمایه گذاری انتشارات ابن سینا چاپ وتوزیع شد.

اودر27 ابانماه 1320 به عنوان کارمنددفتربه استخدام هنرکده هنرهای زیبا که زیرنظررئیس دانشگاه تهران اداره می شد،درامدوتاپایان عمردرهمین سمت ودرخدمت همین دانشکده بود.(9)حقوق هدایت دراین شغل ماهانه«چهارصدونودتومان»بود.

درسال 1321 مجموعه «سگ ولگرد»ودرسال 1322 چاپ اول «گزارش گمان شکن»ودرسال 1323 چاپ اول ترجمه«مسخ»اثر فرانتس کافکا نویسنده پوچگرای معروف،رامنتشرکرد.درهمین سال نیزهمکاری خودرابا مجله سخن_نامه جامعه لیسانسیه های دانشسرای عالی اغازمی کند.(10)دراین زمان دکترذبیح الله صفا صاحب امتیازومدیرمجله سخن بودواز شماره های بعداین مسئولیت به پرویزناتل خانلری سپرده شدوهدایت رسمآبه صف همکاران مطبوعاتی خانلری پیوست وهمراه اوهمکاری خودرابامجله سخن ادامه داد.

علویه خانم و ولنگاری رایک باردیگردرهمین سال انتشارداد.درسال 1324 کتاب «حاجی اقا»راانتشارمی دهد.عده ای براین عقیده اند که انجمن فرهنگی ایران وشوروی به خاطر همین کتاب(که اداب وسنن مردم ایران را به تمسخرمی گیرد)به حمایت ازهدایت پرداخت.اودرهمین سال عضویت انجمن روابط فرهنگی ایران وشوروی رامی پذیردو سپس به عضویت تحریریه مجله«پیام نو»،ارگان این انجمن درمی اید.(11)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 جمشیدی،اسماعیل،خودکشی صادق هدایت،ص 85.

2 جمشیدی،اسماعیل، خودکشی صادق هدایت

3 مهنازعبدالهی،سالشمارزندگی هدایت.

4 خودکشی صادق هدایت،ص 87.

5 همان.

6 حقیقت،چنگیز،مجله جوانان رستاخیز،شماره 78،مورخ 9 دی ماه 1355.

7 جمشیدی،اسماعیل،خودکشی صادق هدایت،ص 88.

8 همان،ص 89.

9 روزنامه کیهان،مورخ 5/4/1355 .

10 هیلمن،مایکل،سالشمارزندگی صادق هدایت به نقل ازایران نامه،شماره 3.

11 همان.

بخش پنجم:خروج ازایران

اندکی بعدهدایت تصمیم به خروج ازایران می گیرد.به گفته دوستان هدایت،صادق وضع روحی بدی داشت.خانواده اش اورابرای معاینه به نزد پزشک می برندودکترتقی رضوی وی را مبتلا به یک بیماری حادروانی معرفی می کندوشورای عالی پزشکی کشورهم براین تشخیص صحت می گذاردوسرانجام برای اوبعنوان یک بیمارروانی گذرنامه صادرمیگردد.عده ای از هواداران هدایت می کوشند تامسئله

«بیماری روانی»اورابهانه ای برای خارج شدن ازکشورقلمدادنمایند،امانزدیکان وافرادفامیل اوبراین عقیده اندکه وی دراین ایام،واقعآدچارناراحتی های شدیدروانی بوده وخانواده اش اورا به قصددرمان به خارج می فرستندومبالغی برای هزینه درمان دراختیارش می گذارند.مبلغ یکصدوده هزارفرانکی که پلیس در خانه وی پیداکردوتوسط سفارت ایران به رحمت الله مقدم مراغه ای تحویل داده شد،باقیمانده پولی بودکه صادق هدایت برای هزینه درمان باخودبرده بود.

درسال 1329 شوهرخواهرهدایت،یعنی سپهبدحاجیعلی رزم ارا به مقام نخست وزیری ایران می رسد،

واین انتصاب،غنچه امیدی رادردل صادق هدایت شکوفا می کندکه بزودی گره بخت واقبالش گشوده خواهد شدواو هم مثل پدرواجدادوبرادرانش عهده دارمسئولیتهای مهم خواهدشد.امابخت باصادق همراه نبودوسپهبدرزم ارادرروز 16 اسفند 1329 براثرگلوله یکی ازاعضای فدائیان اسلام بنام شهید خلیل طهماسبی کشته شد.صادق هم سرانجام درتاریخ 19 فروردین 1330 دریکی ازاپارتمانهای مون پلیه پاریس خودکشی می کند.(1)بین ترور سپهبدرزم اراوخودکشی صادق هدایت تنها 33روز فاصله است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 به نقل از جراید کثیرالانتشار ان زمان

بخش ششم:اعتیادبه موادمخدر

«صادق هدایت»به دلیل درک ودریافتهای غلط اززندگی وروابط اجتماعی ونیزبه دلیل خواستگاه

طبقاتی اش ،فردی نازپرورده بارامده بود.موجودی که توان رویارویی بامسائل ومشکلات رانداشت و

همیشه شانه اززیربارمسئولیتها ودشواریها خالی می کرد.اوهمیشه می کوشیدتاپیش ازرویارویی با

حوادث ،انهارابه خیال خودتلطیف کند.می خوارگی وپناه بردن به انواع مخدرات واعتیادها نتیجه این شیوه تلقی وبرخوردبازندگی ومسائل ان بود.دراین نکته هیچ تردیدی نمانده است که صادق هدایت ازنخستین سالهای جوانی باپدیده اعتیادوموادمخدراشنابوده است ولاابالیگری خاصی که دررفتاروکردار

اوموج می زند،همگی ناشی ازاین بلای خانمانسوزبود.وی به دلیل درک ودریافتهای«نیست انگارانه»و

«پوچ گرایانه»نه تنها اعتیادوالودگی به موادمخدرراامری مذموم وزشت نمی دانست،بلکه با توسل به تظاهرات نیهلیستی واداهای روشنفکرانه ازان بعنوان یک«پناهگاه روحی»یادمی کردوبارفتاروگفتارخودبه

این پدیده وعادات زشت دامن می زد.مدارک ونشانه هایی دردست است که صادق حداقل ازهنگام تحصیل درسالهای اخردبیرستان باموادمخدر،بویژه تریاک ونحوه مصرف ان اشنایی داشته است،(1)که البته دران زمان خریدوفروش موادمخدرامری عادی ورایج بودودسترسی به ان درشمارساده ترین کارها

بود.کافی بودعلاقه مندبه این مسئله خودرابه اولین قهوه خانه برساند.دراینگونه اماکن دسته های پیروجوان که مشغول کشیدن تریاک بودند،مشاهده می شدند.

زمانی که هدایت به همراه نخستین گروه ازدانشجویان اعزامی به اروپارفت ودرشهر«گان»بلزیک اقامت کرد،وضعیت جسمی وروحی خوبی نداشت وبه شدت درمظان الودگی به اعتیادبود.این وضعیت در

هنگام اقامت او انقدرشدت می یابدکه مسئولان خوابگاه دانشجویی این دانشگاه حرکات ورفتار اورا تحت نظرقرارمی دهندوروابط اورا کنترل می کنند.دربین دوستان ومعاشران نزدیک صادق هدایت دراین ایام،جوانی ازاهالی چین بنام«جی»وجودداشت،که شدیدآمعتادبودوسرانجام جان خودراهم برسراین الودگی گذاشت.(2)«جی»،مثل تمام دانشجویان تحت نظرومراقبت انظم اسایشگاه قرارداشت.اوپوستی بسیارسپیدوچهره ای مهتابی داشت ودرکم حرفی ورخوت وگوشه گیری زبانزد

همگان بود.وی غالبآمانندصادق هدایت یادرکتابخانه ویادرخوابگاه بسرمی برد.بزودی این صفات مشترک

وتک روی وگوشه گیری،«جی»رابه صادق نزدیک کرد.(3)شبی هردودرکناراستخرخوابگاه به یکدیگربرخوردکردند.پس ازرد وبدل کردن چندجمله،جی سیگاری مکیف به صادق تعارف کردوازاین لحظه

اشنایی انها رنگ دیگری گرفت وروابط انهاروبه صمیمیت رفت.درنوشته های موجود،این دوست هدایت بدین گونه معرفی شده است.«سم مرفین تامغزاستخوان جی نفوذکرده بودواورابه انواع انحرافات روحی مبتلاساخته بود.این جوان بیست وچندساله که اباء واجدادش عادت داشتندکه هرروزمقداری شیره کوکناربخورند،ازهنگ کنگ امده بود.پدرومادرش فرزندشان رابه اروپافرستاده بودندکه ازخطرگرفتاری به موادمخدردرامان بماند.غافل ازانکه پسرشان چنان اسیروبرده مکفیات شده که با اسانی نمی تواند گریبان خودراازچنگ اعتیادرهاسازد.»(4)این جوان چندماه بعدبراثرافراط درمصرف موادمخدردرهمان خوابگاه دانشجویی ودرکنارصادق هدایت جان داد.سطوربالا محصول خیالپردازی یک نویسنده نیست،

بلکه گوشه ای ازواقعیت است که محمود هدایت(برادربزرگترصادق هدایت)بران صحه گذاشته است.

غیرازاین مورد،دیگردوستان هدایت هم به اعتیاداواشاراتی صریح دارند.اما به این دلیل که بزرگ کردن صادق هدایت وتبلیغ پیرامون اودردستورکارمطبوعات ومراکزفرهنگی رژیم قرارداشت،می کوشیدندتااین الودگی راکمرنگ جلوه دهند.به طورمثال پرویزناتل خانلری با اینکه درجایی اعتراف می کندکه توسط هدایت با«مکفیات»اشناشده است،تحت تأثیراین سیاست رژیم،تریاک کشی اورا امری تفننی معرفی می نماید.(5)نگاهی به اسامی دوستان وهمفکران اودراین ایام نیزنشان می دهدکه اعتیاددربین همه انان شایع بودوافرادی چون حسن قائمیان (6)وانجوی شیرازی همگی الوده به موادمخدربودند.حتی حسن قائمیان به دلیل اعتیاددرایام کهولت به فقرودرماندگی افتادواتاق مسکونی اش واقع درکوچه شیروانی منشعب ازخیابان نادری،نزدیک چهارراه اسلامبول رابه پاتوق شبه روشنفکران معتادبدل کرده بود،تا هم شکمش راسیرکندوهم موادمخدرموردنیازش را به دست اورد.وهمگی درگپ وگفتگوهای خصوصی،به معتادبودن هدایت شهادت می دادند.امابرای اینکه این نکته،یعنی الودگی صادق هدایت به موتدمخدررابامدارک مکتوب ثابت کنیم،به شهادت یکی ازنزدیکترین اشنایان ومریدان صادق هدایت،یعنی

«م.ف،فرزانه»که مدتها مرید وهمدم هدایت بود،استناد می کنیم.«فرزانه»که این امکان راداشته است تابه پنهانی ترین زوایای زندگی هدایت راه یابد،شرح برخورد هدایت با مواد مخدرراچنین توصیف می کند

:«درگنجه هزاربیشه اش راباز کرد.یک بسته کوچک،مثل بسته داروسازهای قدیمی کاغذسفیدتاشده که دوسرش درهمدیگرمی رود روی میز گذاشت،ان وقت بفهمی نفهمی لبخندزدونگاه پرمعنایی به من انداخت.مغرور و وارسته،دست چپش راجلواورد.شستش راطوری کشیدکه درکنج ان یک چاله کوچک درست شدوازمحتوای این بسته که گردسفیدرنگی بود،دران ریخت وبه منخرینش برد ونفس بلند کشید.بعدبسته رادوباره بااحتیاط بست وسرجایش گذاشت.دریچه هزاربیشه رابست وپره های دماغش رامالید وبه من گفت:هان؟حیرت کردی؟این رابهش می گویند کوکائین،علف خرس نیست.خاصیتش این است که وقتی بالا می کشی،انگارروح می شوی،پرواز می کنی.فرزانه:به من هم بدهید.لحظه ای تردیدکردبانگاه تندی مرانگریست وبا همان تشریفات دوباره بسته رااوردومن هم به تقلیدازاوگردی رادرگودی شستم ریختم وبانفس بلند استنشاق کردم.توی دماغم خنک شد.انگاردیگرپره نداشت.هواازدوطرفش مثل نسیم می گذشت.پرسیدم:بعدش چی می شود؟هدایت:ادم بیچاره می شودومن چه می دانم چه می شوی،هرکس یک جورمی شود.مدتی باوقت زیادانتظارکشیدم تااحساسات ناشی ازکوکائین رادرک کنم.هدایت:الکل اثرش راازبین می برد.مثل تریاک،الکل اثرش را خنثی می کند.خاصیت گرداین است که اگرگیرت بیایددرجا«کفلمه»میکنی وحال اینکه تریاک دنگ وفنگ دارد...وافور...ذغال...»(7)

عده ای براین باورند که هدایت درروزهای قبل ازخودکشی واخرین سفردسترسی به مواد مخدر نداشته است درحالیکه مدتی قبل ازخودکشی اش،انجوی شیرازی به ملاقات هدایت امده بودویک لوله خمیردندان که بخاطرشیوه ردوبدل کردن ان بایدموادمخدرباشد به اومیدهد.انجوی این لوله خمیردندان رادرجلسه ای که م،ف،فرزانه حضورداشته به هدایت می دهد.فرزانه چگونگی ردوبدل کردن این جنس رااینگونه توصیف می کند:«...انجوی که متوجه شدممکن است هدایت ازجادربرود،به بهانه اینکه کار

خصوصی دارد،هدایت راباخودش به قسمت حمام ان اتاق کوچک بردولی دررانبست من درجایی قرارگرفته بودم که ان دونفررادرایینه دیواری می دیدم.انجوی چند اسکناس فرانک فرانسه به هدایت داد که توی کیف چرمی بغلی اش گذاشت ویک لوله خمیردندان هم به اودادکه توی جیب کتش چپاند.ظاهرآاین رفتارکه نشانه عدم اعتمادبه ما سه نفربود...»(8)

درمیان اشنایان ودوستان صادق هدایت کمترکسی را پیدامی کنیدکه اعتقادداشته باشدصادق هدایت

الوده به موادمخدرنبود.تمام کسانی که بااونزدیک بودندبه هرصورت نشانی ازاعتیاددررفتاروکرداراو

مشاهده کرده اند.حتی عده ای عدم دسترسی به موادمخدرو ازار و اسیب های روحی ناشی ازخماری

رایکی ازعوامل اصلی خودکشی صادق هدایت می دانند.ازجمله تورج فرازمند،درپاسخ به یک سؤال به این امراشاره می کندومعتادبودن هدایت راتأییدمی نماید.او می گوید:«نرسیدن موادمخدرو نیازشدیدبه ان،ناراحتی هایی برای هدایت سبب می شود...»فرازمنددرهمین گفتگوازنامه ای صحبت می کندکه صادق هدایت ازپاریس به تهران فرستاده بودودرسرتاسراین نامه به طورمدام صحبت از«هروئین»کرده بود.فرازمندمی گوید:«و...ازبالای نامه،پس ازیاحق شروع کرده بودوتاپایان نامه به صورت مسلسل وپشت سرهم نوشته بود«گرد»،«گرد»،«گرد»،«گرد"که این نشان می دهداوتاچه حداز کمبودموادمخدر

(هروئین)ناراحت بوده است.»(9)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ناتل خانلری،پرویز،خاطرات،مجله سپیدوسیاه،سال 1342

2 جنتی عطائی،ابوالقاسم،زندگی واثارصادق هدایت.انتشارات مجید.

3 همان.

4 همان.

5 ناتل خانلری،پرویز،خاطرات،مجله سپیدوسیاه،سال 1342

6 م.ف،فرزانه،اشنایی باصادق هدایت،ص 269.

7 اشنایی با صادق هدایت،جلداول،ص 370.

8 دفتر هنر،ویژه صادق هدایت،شماره 6 مهرماه 1375،چاپ امریکا،ص 639.

9 همان.

بخش هفتم:هدایت تعهد ومسئولیت اجتماعی

«صادق هدایت»نمونه کامل وتمام عیارروشنفکران وابسته درروزگارپهلوی است.جماعتی که به رغم ادعای اگاهی ودانش وفرهیختگی،کمترین توجهی به سرنوشت مردم وطبقات فرودست جامعه که بی رحمانه ازسوی قدرتهای استعماری استثمارمی شدندوبخاطردرخواست ابتدایی ترین حقوق انسانی،

اسیرضرب وشتم نیروهای حکومتی بودندودرسیاهچاله های قرون وسطایی جان می دادند،نداشتند،و

تنهادراندیشه کسب منافع مادی،ولذایذانی برای خودبودند.

برای هدایت،تنهابرخورداری ازلذایذ انی وزودگذرزندگی مطرح بود.همین که اسباب ووسایل خوشگذرانی

برای او مهیاباشد،همه چیزخوب وعادی،وهمه کارجهان بروفق مراداست:«امروزرفتم به یکی از کافه های خیابان لاله زاروبه یادتأترهای اوانگارداروپاکمی مزقون گوش کردم»(1)

می بینید که غم هدایت ازچه نوع غمی است.این نویسنده اشزاف زاده از کمبودسازوضرب ومزقون درزندگی اش گله دارد.اودراشفته بازار بعدازجنگ جهانی اول،وقتی که جریان«تجددطلبی»دستورکاردولتهاست،به صورت پنهانی باحکومت همصدامی شودوبرای تخریب بنیانهای سنتی واعتقادی مردم این سرزمین دست به کارمی شودودراین راه به هیچ چیزرحم نمی کند

حتی دین وائین مردم وهمه چیزرابازیچه قرارمیدهد.کتاب«علویه خانم»راکه محصول همان سالهاست ازنظربگذرانید.اوگروهی از زوار امام هشتم شیعیان رانشانه می گیردوانهارابه عنوان مشت نمونه خروار،

مرکزتمام تباهی ها وانحرافات وابتذالات اخلاقی معرفی می کند.ویا اگر«بوف کور»راازنظربگذرانیدبه نمونه های فراوانی ازسمپاشی های او علیه دین وخدابرخوردمی کنید:«...ولی هیچوقت نه مسجدونه صدای اذان ونه وضو«اخ وتف»انداختن ودولاوراست شدن درمقابل یک قادرمتعال وصاحب اختیارمطلق که بایدتنها بازبان عربی بااواختلاط کرد،درمن تأثیری نداشته است.»(2)

از جمله اثارضداسلامی هدایت بایداز«افسانه افرینش»نام برد.این اثرکه یک نمایشنامه(خیمه شب بازی)درسه پرده است مملو ازتوهین به خداوندوفرشتگان واساس خلقت است وبه جرأت می توان ادعا کردکه این اثرازکتاب«ایات شیطانی»سلمان رشدی چیزی کم ندارد.هدایت که عنصری ضداسلام است

وکاملآهمگام باماشین حکومتی رضاخان عمل می کند،انتظارداردتااین خوش خدمتی جبران کمبودو

«مدرک تحصیلی»اورابنمایدو زعمای حکومت اورادرمسیررشدوترقی قراردهند.

تلاش اودرفراگیری زبانهای اوستایی وپهلوی وتلاش وهمکاری اش برای ترجمه متون پهلوی،درراه وصول به همین هدف وباانگیزه کمک به«اسلام زدایی» وخوشامدرژیم انجام می پذیرد.اشنایان ودوستان هدایت گهگاه وبه صورت پراکنده به این خصلت هدایت اشاره کرده اندومتذکرشده اند که او کینه وخصومتی ریشه داربااسلام داشت.صادق چوبیک درتازه ترین نوشته خود درباره هدایت،می گوید:«تا

به حال هرچه درباره زندگی هدایت نوشته شده ،ازترس حکومت،خانواده ویا ملاحظه کاری های دیگربوده است.من هدایت راازسال 1315 شمسی شناختم که تازه ازهندوستان برگشته بود،اودشمن

شماره یک دین اسلام بودواعتقادداشت که تمام بدبختی هاازرهگذرحمله اعراب ودین اسلام برما وارد

شده است.اودرحقیقت یک ملحدتمام عیاربودوعلاقه شخصی من به اوبیشترناشی ازهمین عداوتی بود که اوبادین اسلام داشت...»(3)دوران دیکتاتوری رضاخان مقارن بادوران نوجوانی وبلوغ فکری هدایت بود

واوبااینکه حضورنفس گیراستبداد رادر وجب به وجب این سرزمین لمس می کرد،بی اعتنا به ان،راه خود

را می رفت.وی می دانست رضاخان عامل مستقیم انگلیسی هاست.اما هیچگاه درجهت افشای این

عامل وابسته ودرجهت مبارزه بااو گام برنداشت.البته عده ای ازجماعت شبه روشنفکروهمپالکی های هدایت بعدهاوتحت تأثیررشدتفکر«تعهدومسئولیت»کوشیدندتااورانویسنده ای متعهدومسئول وعنصری وفاداربه مردم جلوه دهندوبامددگرفتن ازتعابیرمختلف نمادگرایی وسمبولیسم،مدعی شدند که هدایت دربرخی ازاثارش مخالفت بارژیم پهلوی راابراز کرده ویادیکتاتوری رضاخان راتصویر نموده است.درحالی که

این ادعاها کاملآساختگی است وبراثرنیاززمانه وازسوی کسانی که نام واثاراورا«نان دانی»خودکرده بودند،عنوان شده است.چرا که زندگی یک نویسنده دراثارمکتوب اوبازتاب پیدا می کند.همان طور که خشم وکینه جلال ال احمد نسبت به رژیم پهلوی رادربرخی اثاراومی توان دید،(4)برهمین اساس سازش کاری وعدم احساس مسئولیت هم علامت مشخصه هدایت شده است.عده ای هدایت را تنها بخاطر«بوف کور»می پذیرندواورابه خاطرخلق این اثرموردستایش وتمجیدقرارمی دهند،در حالی که دراصالت بوف کورواینکه ایا این اثرازقلم صادق هدایت جاری شده باشد،جای تردیدبسیاراست وگروهی ازخبرگان وصاحبنظران ،حتی برخی یاران وعشاق سینه چاک هدایت براین باورند که هدایت بوف کورراازنوشته دیگری اقتباس کرده است. عنایت الله دستغیبی(سعید)دریادداشتی با عنوان«بوف کور،اثری از هدایت یا ایرونیک؟»می نویسد:«وقتی که دانشجوبودم یک مجموعه منتخب ازاثاروشعراونویسندگان امریکا(ازابتدای قرن هفدهم تاقرن بیستم)راخریده بودم.سالهاست که گاهگاهی صفحاتی رامی خوانم ویامرورمی کنم.چندهفته پیش داستان کوتاهی ازواسکین ایرونیک(نویسنده قرن نوزدهم امریکا)راباعنوان«ماجرای دانشجوی المانی»می خواندم...اکنون می دیدم که فصل اول کتاب بوف کور که درواقع هسته اصلی کتاب ولپ مطلب است،عینآازداستان کوتاه«ماجرای دانشجوی المانی»واسکین ایرونیک اقتباس شده است...هیچ شکی نبودزیبایی اثیری وخیره کننده یک زن خیالی که قهرمان داستان نادیده عاشقش شده است...حتی بعضی جملات وفضاسازی ها هم عینآتقلیدشده است...»(5)

هدایت موجودی برتر وشخصیتی انچنان برجسته واستثنایی که عده ای عنوان می کنند،نیست.اونویسنده ای بسیارمعمولی است که حتی بخاطرعدم توجه به مسئولیتهای اجتماعی درشمارنویسندگان قابل سرزنش قرار می گیرد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 دفترهنر،شماره 6،مهرماه 1375،برگرفته ازنامه هدایت به یکی ازدوستانش.

2 هدایت،صادق،بوف کور،ص 89.

3 چوبک،صادق،سفرمازندران،دفترهنر،چاپ امریکا،ویژه هدایت،شماره 6،ص 680.

4 نگاه کنیدبه داستانهای جشن فرخنده ونفرین زمین ومدیرمدرسه،از جلال ال احمد،که بوی دیکتاتوری رضاخانپهلوی از سطر سطر ان به مشام می رسد.

5 رستمی،عنایت الله،دفترهنر،شماره 6 ویژه صادق هدایت،ص 645.

بخش هشتم:هدایت واثارش

هدایت ازسال 1302 شمسی ودرزمانی که هنوزمشغول تحصیلات دبیرستانی بود،به نویسندگی رو می کند،ودوجزوه«رباعیات خیام»و«انسان وحیوان»رامی نویسد،هردوی این اثارشناختی ازتصورات وحالات روانی او به دست می دهد.اودرجزوه رباعیات خیام پس از تفسیری بسیارکوتاه ومختصری ازمحتوای اغلب رباعیات،این نتیجه را پیش روی خواننده می گذارد:درونمایه اغلب اشعار خیام،اشعارخراباتی است اشعاری که مخاطب را به عرصه«دم غنیمت دان»می کشاندوبه این وادی می برد که هرچه هست در همین لحظه است.ازاین لحظه استفاده کن ومنتظر لحظات بعدی مباش.هدایت دراین جزوه خیام رایک عنصرخدانشناس واومانیست و«دهری»معرفی می نماید.اودراثردیگرخودبه نام«انسان وحیوان»ازمراجع اروپایی استفاده فراوان می بردوشاهد مثالهایی از«پاسکال»،«دکارت»و«شوپنهاور»نقل می کند.

هدایت پس ازسفربه اروپادرسال 1305 ،مقاله کوتاه«درباره مرگ»رامی نویسدودرگاهنامه«ایرانشهر»چاپ می کند.اودراین مقاله به طرح«کیش پرستش مرگ)می پردازد.(1)

کتاب«فوایدگیاهخواری»رادربروکسل وشهرهای گان وپاریس می نویسدودرسال 1306 ان رادرروزنامه ایرانشهر وسپس درسال 1309 درتهران انتشارمی دهد.(2)

هدایت همچنین نمایشنامه تاریخی«پروین دختر ساسان»رادرزمستان 1306 ودرفرانسه به رشته تحریر

درمی اوردوپس ازان به نوشتن داستانهای کوتاه«مادلن»،«زنده بگور»و«اسیرفرانسوی»می پردازد.این اثارمحصول سالهای 1307 و1308 هستند.

«زنده به گور»که یک سال پس ازخودکشی اول اودرپاریس نوشته شد،به قول بسیاری ازکارشناسان،

دورنمایه زندگی خوداوست.این کتاب داستان مرگ وخودکشی وتجربه مکرراین عمل است.دراین کتاب

مرگ صریحآتحلیل می شودواز یک اتریشی سخن به میان اورده می شودکه 13 باردست به خودکشی می زندودراخرین بارموفق می شود به زندگی خودخاتمه دهد.دراین کتاب به سرنوشت،شدیدآتاخته شده وهدایت خودراموجودمجبوروموهوم دست سرنوشت می داند:«این اندیشه ها،این احساسات نتیجه یک دوره زندگی من است،نتیجه طرز زندگی افکارمورو،انچه دیده،شنیده،خوانده،حس کرده یا سنجیده ام،همه انها وجودموهوم ومزخرف مرا ساخته...»(3)

نخستین اثرهدایت که بر«تخیل»استواراست،«حاجی مراد»نام دارد.اودراین کتاب به برسی عادت ورسم ورسومات فولکلوریک جامعه ایران می پردازدوضمن ان انتقاداتی به مسئله حجاب وارد می سازد.هدایت درسال 1309 به تهران بازمی گرددوبه چاپ دوباره برخی ازاثارش می پردازد.درفاصله سالهای 1309 تا 1351 این اثار از وی به دست چاپ سپرده می شود:

«پروین دخترساسان»(1309)،اصفهان نصف جهان(1311)،وغ وغ ساهاب(1313)،ترانه های خیام(1313)،علویه خانم(1312)،سایه روشن(1312).

معروف ترین اثرهدایت«بوف کور»نام دارد که درسال 1315 نگارش انرا اغاز ودرهندوستان تکمیل کردوبه صورت پلی کپی انتشارداد.سبک نگارش بوف کور سبک«جریان سیال ذهنی»است.این سبک دربرخی ازداستانهای اودیده می شودودر«سه قطره خون»بیشتر ازهمه به چشم می اید.ازدیگراثار هدایت درفاصله سالهای 1310 تا1320 می توان به«ابجی خانم،داودگوژپشت،چنگال،لاله،گرداب،گجسته دژ،طلب امرزش،مرده خورها،عروسک پشت پرده،س.گ.ل ل ل ، شب های ورامین،بن بست،تاریکخانه،تخت ابونصر،اتش پرست،دوژوان کرج،اخرین لبخند،وداش اکل»رانام برد.

صادق هدایت دراوایل دهه 1320«حاجی اقا»و«فردا»راکه محصول اوضاع سیاسی ان ایام است،می نگارد،«حاجی اقا»درهمان زمان به عنوان نقد«بورژوازی»ایران مطرح شد،امادرواقع نقدبورژوازی ایران نبود،این داستان درسال 1323 نوشته شدوبه صورت پاورقی درمجله سخن به چاپ رسید.این رمان نمادی ترکیبی ازبخش اعظم چیزهایی است که درحوزه سیاسی وحوزه های گسترده تر اجتماعی وفرهنگی،موردانزجارونفرت هدایت بوده اند.

هدایت در قصه«ولنگاری»که قطعه کوتاه طنز تمثیلی است به جریان مهدویت وظهور حضرت مهدی(عج)

می پردازدوتاانجا پیش می رودکه یک دجال سواربرخری می ایدوادعای مهدویت می کند.هدایت دراین اثراعتقادات مردم را به سخره می گیرد.

اودرفاصله سالهای 1320 تا1325 که هنوز نیروی پرداختن به کارهای جدی راداشت واعتیاد اورا به اضمحلال کامل نکشانده بود،یک رساله جغرافیایی به نام«شهرستانهای ایران»راترجمه می کندو«یادگارجاماسب»رابه پایان می رساند ورساله ای درباره«ویس ورامین»فخرالدین اسعدگرگانی

تهیه می کند.

درفاصله سالهای24و1325 توسط رمان«محاکمه»بااثار«فرانتس کافکا»اشنامی شود.تحت تأثیراین اثر

«پیام کافکا»رامی نویسد.بسیاری ازکارشناسان ادبی،پیام کافکاراوصیتنامه صادق هدایت می دانند.او

قبل ازانتشار پیام کافکا داستان طنزامیزی به نام«توپ مرواری»به چاپ رسانده بود.(4)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 روزنامه کیهان،مورخ 5/4/1355

2 هیلمن،مایکل،سالشمارزندگی صادق هدایت،به نقل ازایران نامه،شماره 3،چاپ امریکا

3 هدایت،صادق،زنده به گور،ص 5.

4 قائمیان،حسن،اثارپراکنده صادق هدایت.

بخش نهم:اثارهدایت ازنگاه دیگران

عالمانه ترین تحلیل ازاثارهدایت،متعلق به روانشاد دکتر علی شریعتی است.این استادبزرگواردرد

هدایت راناشی ازرفاه ودردبی دردی میداندو بی اعتقادی و اوارگی اورامحصول همین وابستگی طبقاتی

به بورژوازی واشراف معرفی می کند:«اصولآهرطبقه ای دردهای خاص خودرادارد.مثلآطبقه بورژوازی _ ایران که ازاشراف قدیمی ایران هستندرانگاه کنیم.صادق هدایت یکی ازانهاست،که ازاشراف قدیمی وملاکین وخوانین بودندکه بعدتبدیل به«بورژوا»شدند. اشرافیت که تبدیل به بورژوازی می شودیک عکس العمل روانی خاص پیدامی کند.ازنظریک جامعه شناس وروانشناس اجتماعی تمام تلخ اندیشیها وحساسیتهادرروح صادق هدایت زاییده روانشناسی طبقاتی وی می باشد.این رنجها وغمها،رنج بی دردی ومرفهی است.امروزیک اموزگاریادانش اموزویاهرکس که وضع مرفهی دارد،دچاردردهای صادق هدایتی می شود...وطبقه اشراف ایران درگذشته دارای دردها ونیازهای موهوم روحی ومعنوی خاص خودبوده است.درگذشته این اشرافیت برای تشفی ان دردها ونیازهای موهوم به دنبال تصوف می رفت

...اما نسل دوم همین اشرافیت گذشته(بورژوازی امروز)دیگر نمی تواند به تصوف به عنوان یک داروتکیه کند،لذا اواره وبی پناه وبی اعتقادشده است.صادق هدایت خودنمونه خوبی است،چرا که هرروزمذهب

عوض می کند،او اول مذهب کافکا را می گیرد،بعدگیاهخواری...»(1)

دکترشریعتی سپس به دلایل یأس ودلهره های فلسفی هدایت اشاره می کندو می افزاید:«...دلهره های فلسفی هدایت هم ناشی ازرفاه است.رفاه یک پوچی است...زندگی اش هدف ومعنی ندارد.کسی که رفاه دارد،برخوردارازواقعیتی است که خوددرانجام ان واقعیت هیچ سهمی ندارد.دیگری کار می کندواومی خورد،که این یک رابطه منطقی نیست.بنابراین رفاهی که داردپوچ است...»(2)

علی اسفندیاری(نیمایوشیج) نیز درباره هدایت نظری خاص ارائه می دهدومی گوید:«اثارهدایت خامی های زیادی دارد...خودش به من می گفت که اشنا راباعجله نوشته است.اماعده ای دوراوراگرفتندو

هنوز هم بعداز مرگ او هدایت راانحصاری خودشان کرده اندودوست ورفیق خودشان می نمایانندوباانواع وسایل هر قدرکه ان رابزرگترکنند،خودشان رابزرگتر کرده اند...این است که بعدازمرگ هدایت عده ای از

اونردبام ساخته اند...»(3)نیما به نقصهای روحی وشخصیتی هدایت هم اشاراتی داردومی گوید:

«هدایت ناجوانمردیهایی داشت که باید انرا حمل بربی خیالی اوکرد.رفتاراو با«شین پرتو»که درهندازاو

پذیرایی کردورفتاراوباخودمن درکنگره که حمایت نکرد وفقط نشسته بودکه ازگلوبادش کنند،تاخودش بزرگ شود...»(4)

زنده یادجلال ال احمد بااینکه هدایت راردنمی کندواورادرشمارنویسندگان مطرح روزگارمی شناسد،

درباره او چنین می گوید:«هدایت گرچه بابوف کور،هوای حکومت پیش ازشهریور20 راابدی کرده است،

اماانگارازفرهنگ اسلامی بریده است وحتی باان کین می توزد...علویه خانم ومحلل وانیران به جای خود،درهیچ جاازکاروسیع اواثری ازدوره اسلامی نمی بینیم.کوشش اودرراهی است که به زرتشتی

بازی پیش ازشهریور 20 مددمی دهد...»(5)

ازلحاظ اجتماعی روحیه هدایت وافکارش به طور عمده محصول ایران رضاشاهی است.استبدادفرعونی

شاه ورسم چاپلوسی ورواج صندلی پرستی وپول پرستی و«رجاله بازی»ذلیلانه وتهی ازصمیمیت جامعه عقب افتاده فئودالی بااداب ورسوم خرافی،هدایت راکه مفتون تمدن سرمایه داری فرانسه بود،راضی می کردولی انچه درایران می دید،همه راکناره اسلام واعراب می انگاشت.هدایت یک ضدعرب وضداسلام کامل است.درترجمه کتاب دیوار،داستان شغال وعرب راازکافکا نقل ودر ان شدیدآ

به اعراب توهین می کند.(6)ملی گرایی گذشته پرست اونتیجه تلقینات امثال فتحعلی اخوندزاده و

میرزااقاخان کرمانی است که پس ازاستقرارمشروطه دربین قشرهای بالا ومتوسط رایج شده بود.

گروهی هدایت رابابوف کور می شناسندواین کتاب رابهترین اثراومیدانندوعده ای ان رافاقدارزش تلقی می نمایند.قصه نویس نامدارمعاصرمحمدعلی جمالزاده دراین موردمی گوید:«مثلآصادق هدایت خواسته ازسبک سوررئالیسم استفاده بکند.به اعتقادمن بدترین کتابش همین کتاب بوف کوراست...»جمالزاده همچنین کتابی داردتحت عنوان«دارالمجانین»که درموردزندگی صادق هدایت است.این اثردرواقع نخستین  کتاب ادبی(تقریبآداستان واره)است که درباره زندگی صادق هدایت نگارش یافته وجلال ال احمددرنامه اش به جمالزاده ازاین کتاب نام برده وخطاب به جمالزاده می نویسد که در دارالمجانین به

هدایت دهن کجی کرده ای.

استاداحمدفردید هدایت را بی ارتباط بامردم و«صوفی فرنگی»می نامد:«...من یکبار درجایی لفظ

صوفی فرنگی رادرباره صادق هدایت اطلاق کرده ام.صوفی فرنگی همان کسانی هستندکه درجهان امروزازعرفان وتصوف غرب وادبیات پوچ وتاترپوچ وازاینجورحرفها،سخن می گویند.بازگشت همه این صوفی فرنگی به این امراست وان اخرین مرحله نهائی فراراز«حق»به سوی «انانیت»اعم ازانانیت

جمعی یا فردی...»(7)

و نجف دریابندی درباره بوف کورچنین اظهارنظرمی کند:«ازبوف کورخوشم نمی اید،برای اینکه زیادی منحط است.منحط به معنی،«دکادان»یعنی دراستانه فساد...»(8)

احسان طبری هم هدایت رابدینگونه معرفی می کند:«...نیست انگاری(نیهلیسم)ولذت گرایی

(هدویسم)وبدبینی(پی میسم)ولامذهبی(اته ئیسم)وملی گرایی گذشته پرست دراثارهدایت به چشم می خورد...هدایت زندگی رابازی پوچ ومسخره طبیعت می داندکه مرگ بران مرجح است ومردم را به

قول خودش دراین«تله خربگیری»مشغول دلغکی ورذالت وپستی می بیندوازانها متنفراست وازخودنیز

بیزاراست.لذا راه مرگ رامی پیماید،اوستایشگرمرگ است...»(9)

صادق هدایت درروز 12 اذر 1329 تهران رابه مقصدژنو ترک می گویدو میهمان محمدعلی جمالزاده می شودوپس ازان راهی پاریس می گردد.این اخرین سفراوست ومدت 4 ماه درپاریس ودرکناردوستان واشنایان می گذراند.اودرروز 19 فروردین 1330 یک زوج ایرانی راکه باانهادوستی داشت،به خانه اش دعوت می کند.اما این میهمانان به هنگام مراجعه به خانه هدایت بادرهای بسته مواجه می شوند و

سرانجام پلیس راخبرمی کنند.پلیس پس از گشودن درخانه،باجسدهدایت مواجه می شودو درمی یابند

که او پتویی برزمین پهن کرده وباگشودن شیرگازاشپزخانه خودکشی کرده است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 اشخاص دراثاردکترشریعتی،چاپ اول،انتشارات فردوسی.

2 همان.

3 هدایت ازنظرنیما یوشیج ، مجله سوره، مهر 1370 ، ص 25.

4 همان

5 ال احمد ، جلال ، خدمت وخیانت روشنفکران ، ص 393.

6 کتاب دیوار ، ص 52.

7 فردید ،احمد، روزنامه رستاخیز ، 11/8/1355 ،ص 19.

8 دریابندری ،نجف،ماهنامه ادینه، شماره 37،مورخ مهر 1368،ص 20.

9 طبری، احسان، اورندگان اندیشه خطا، انتشارات کیهان، ص 85- 84 .

بخش دهم:علل وانگیزه های خودکشی

درباره خودکشی صادق هدایت وعلل وانگیزه های او،حرف وسخن های بسیارزده شده ومقالات ومطالب بسیاری انتشار یافته است.عالمانه ترین تحلیل دراین موردرا استادشهیدمرتضی مطهری

ارائه کرده ودلایل رویکرد هدایت به«پوچ گرایی»و«نیهلیسم»رابرشمرده است.استادمطهری،اشراف

زادگی ورفاه وتنعم بیش ازحد وعدم درک درست ازهستی وزندگی راازمهمترین عوامل مؤثردراین امرمعرفی می کندومی نویسد:«...صادق هدایت چراخودکشی کرد؟یکی ازعلل خودکشی اواین بود که

اشراف زاده بود.اوپول توجیبی بیش ازحدکفایت داشت،اما فکر صحیح ومنظم نداشت.اوازموهبت ایمان بی بهره بود،جهان رامانندخودبوالهوس وگزافه کاروابله می دانست.لذت هایی که اومی شناخت وباانها اشنابود،کثیف ترین لذتها بودوازان نوع لذتها دیگرچیزجالبی باقی نمانده بودکه هستی وزندگی ارزش

انتظارانها راداشته باشد.اودیگرنمی توانست ازجهان لذت ببرد...امثال هدایت اگرازدنیاشکایت می کنندو

دنیارازشت می بینند،غیرازاین راهی ندارند.نازپروردگی انها چنین ایجاب می کند.انها نمی توانندطعم مطبوع مواهب الهی رااحساس کنند...»(1)

شهیدمطهری سپس به نقدوبرسی نظرات کسانی که خودکشی صادق هدایت راناشی ازطبع لطیف وحساسیت هنرمندانه اومی گذارند،می پردازدومی نویسد:«...کسانی که خودکشی را به حساب حساسیت می گذارندباید بدانند که این«حساسیت»چه نوع حساسیتی است؟حساسیت انها حساسیت ذوق وادراک نیست.به این معنی نیست که فهم لطیف تری دارندوچیزهایی رادرک می کنند که دیگران درک نمی کنند،حساسیت انها به این معنی است که درمقابل زیبایی های جهان،بی احساس وکرخ ودرمقابل سختی هازودرنج وکم مقاومت اند.چنین ادمهایی باید هم خودکشی کنند...»(2)

صادق هدایت به هنگام مرگ 48 سال داشت.جسداو در روز 27 فروردین درگورستان«پرلاشز»پاریس به خاک سپرده شد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 مطهری، مرتضی، عدل الهی،صص 191-185.     ۲ همان.